چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۰

مادر

گاهی من تصویر ها رو که رو کامپیوتر می ریزم و مشغول ادیت می شم، هما رو صدا می کنم که بیاد ببینه و نظر بده. همیشه یک نگاهی می کنه و نظرش رو می ده و می ره... به نظر اون کا ر من این کارها نیست.
اما حالا که دارم فیلم عروسی سپیده رو ادیت می کنم. از تو راهرو صدا رو میشنوه، میاد و مدت ها وا می ایسته و بدون خستگی تماشا می کنه و وقتی هم من کار رو قطع می کنم و پا می شم تا یک استراحتی بکنم، همینجور وایساده و صفحهٔ کامپیوتر رو با تصویر اشک هاش خیس می کنه...
می دونی؟ مادر یک چیز دیگه است

هیچ نظری موجود نیست: