عبور معنی زندگی است...
گندمک های به گــُل آمیخته
و پهن برگ های پوشانندهٔ این مرمر سیاه و سیال
در ردیف درختانی دست بر شانهٔ یکدیگر
و آسمان با میوه هایی کال و مغرور
و آن پرندهٔ سرخ صریح و خوش خوان
و نسترن هایی ریخته بر دامن خورشید
و خانه هایی در نقاشی چمنزار
و باد ...
و باد که خاطرات شگفتی دارد ...
گندمک های به گــُل آمیخته
و پهن برگ های پوشانندهٔ این مرمر سیاه و سیال
در ردیف درختانی دست بر شانهٔ یکدیگر
و آسمان با میوه هایی کال و مغرور
و آن پرندهٔ سرخ صریح و خوش خوان
و نسترن هایی ریخته بر دامن خورشید
و خانه هایی در نقاشی چمنزار
و باد ...
و باد که خاطرات شگفتی دارد ...
در قاب پنجره های باز و پرده های گشوده
و این دیوار های نقطه چین پرنده و شمعدانی
و دسته بستن پشگانی پر همهمه
در سایه روشن یک نور مواج
و شیطنت بیدارباش صبحگاهی
و راه که به جای نخستینش باز می گرددو این دیوار های نقطه چین پرنده و شمعدانی
و دسته بستن پشگانی پر همهمه
در سایه روشن یک نور مواج
و شیطنت بیدارباش صبحگاهی
و خانه که دوباره
قابمان می گیرد و تکرارمان می کند
در لادن های فرو آویخته
یاس های سفید پر پر
پر از سوسوی پروانه های شب تاب
و مهی که آرام از فراز می گذرد.قابمان می گیرد و تکرارمان می کند
در لادن های فرو آویخته
یاس های سفید پر پر
پر از سوسوی پروانه های شب تاب
۱ نظر:
besyar ziba bood merssi
ارسال یک نظر