دیشب فیلمی در مورد خیام نازنین در کانال یوتیوب بی بی سی دیدم که مثل بسیاری از فیلم های مستند «بد» ، سر آخر که فکرشون رو می کنی ، خوب بود.
فیلم های مستند اغلب خوبند، چون کلی اطلاعات تازه به آدم می دن.
نمی خوام اینجا این فیلم را نقد بکنم و یا در موردش بنویسم. هدفم این نیست.
از قدیم، دو تا علامت سوال بزرگ در مورد حافظ و خیام، این دو شخصیت دوست داشتنی و بسیار تاثیرگذار بر فرهنگ مان در ذهنم بود.
حافظ رو که یک بار دیگه آن هم بطور دقیق و به تمامی توی زندان خوندم و برای آشنایی با رموز شعری اش نت بر می داشتم، با این مشکل برخورد کردم که ذهنم از او یک شخصیت منسجمی نمی ساخت. یعنی هیچوقت نمی تونستم اونو تصورش کنم و بگم مثلا اگه الان اینجا بود، در مقابل این اتفاق چه می گفت و چه می کرد. این مشکل را با مولوی، سعدی، عطار، فردوسی و یا خیام نداشتم.
توضیح و تفسیرها برای وجود این پیچیدگی ها در شعر حافظ را خوانده بودم و با نظریه های مختلف در این مورد آشنا بودم، اما هیچکدام عملا قانع ام نمی کرد.
توضیح و تفسیرها برای وجود این پیچیدگی ها در شعر حافظ را خوانده بودم و با نظریه های مختلف در این مورد آشنا بودم، اما هیچکدام عملا قانع ام نمی کرد.
با خیام اما همیشه مشکل دیگری پیدا می کردم. خیام دانشمند با خیام شاعر یکی نمی شد. یعنی اون چیزی که از یک دانشمند با دید علمی و آن هم ریاضی داشتم، با شعر های اعجاز بر انگیزش تناقض داشت. جالبه که فیلم هم گرفتار این ناهمخوانی شده بود و مورد پرسش قرار می داد، اما با تقطیع نظریاتی نه چندان عمیق از زبان بزرگانی که انگار باید در مقابل نامشان کرنش کنیم، وجهی از شعر او را که اروپای دیروز قرون وسطایی و مخاطب امروزین بی بی سی فارسی نیاز داشت، عمده می کرد و از روی مسُله رد می شد.
-(یکی تو ذهنم می گه: مگه کار کارگردان فیلم اونه که گره معضل تحقیق هایی را باز کنه که دیگران نکردن؟)
بله، داشتم می گفتم...
در این سال ها فهمیده ام، مشکل از ما و درک ناقصی ست که از علم داریم. هر چه بیشتر مطالعه می کنم، می بینم درک خیامی ازعلم - البته با توجه به محدودیت های علم اون زمان ها- یکی از واقعبینانه ترین نگرش هاست و او چنان به محدودیت های درک علمی از پیچیدگی های جهان واقفه که علم و عقلش راه نقد عمیق درک بشری در شعرش را نمی بنده و در مقابل مطلق کردن آن ها نیز،همچون بسیاری از «گزاره های تحکم آمیز دینی» می ایسته.
آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی
خوب آدم می تونه از خودش بپرسه چرا «هر آنچه گفته» شده، باده؟ مگر هرچی خیام در کار علمی و فرهنگی اش کرده، بر دوش آن ها ساخته نشده؟
این را می دانم که در تاریخ فرهنگی ما، پرچم «زندگی ستایی» در مبارزه با «مرگ اندیشی» دینی همیشه برافراشته بوده و در شعر های خیام تبلور خاصی یافته و به جای خود و در جای خود بسیار ارزشمنده.
گویند بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است.
در مورد حافظ هم نکته ای به نظرم رسیده که در پست دیگری مطرح خواهم کرد.
البته
یادمان باشد، این نوشته ها درددل های وبلاگی است. با کار آکادمیک اشتباهاش نمی گیرید انشاءالله...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر