چهارشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۹

ما دست نمي كشيم

          به ياد آن كوهنورد جوان
نه، ما دست نمي كشيم
مي افتيم و باز صود مي كنيم،
سقوط مي كنيم و باز بالا مي رويم.
نه، ما دست نمي كشيم.
ما با مرگ بازي مي كنيم
از سر و كله اش بالا مي رويم
تا بر شانه پرستوهاي بهاري
بوسه زنيم.

ما دست نمي كشيم.
ما كيمياگريم
بايد از لاژورد سياه شب
سرمه اي بسازيم كه چشم ها را بينا می كند
بايد از موميايي صخره ها اكسيري بگيريم
كه اراده ها را روئين می كند.

شايد در پاي ديواره ها
گورستاني بر پا شده باشد،
اما، ما دست نمي كشيم،
در ميان قله ها تار مي تنيم
تا ستاره اي را كه در آنجاست

بدام اندازيم . . .

هیچ نظری موجود نیست: