شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

-از میان آرشیو-

حق هم دارن

دیکتاتوری نقض دو چیز اساسی ست: آرا و نظرات ، و آزادی گردش اطلاعات. دیکتاتوری فقط پدیده ای سیاسی و مربوط به حکومتا نیست، مربوط به روابط فردی و جمعی هم می شه. اگرچه دیکتاتوری سیاسی و حکومتی دومی رو ترویج می کنه و گسترش می ده
گاهی ما توی ساده ترین تجمعات خودمون هم سایه ی سنگینش رو حس می کنیم. همین که یکی متکلم وحده می شه و نمی ذاره دیگران هم نظر خودشونو بدن، دیکتاتوریه. همین که به باور های ساده ی دگر اندیشانه ی یه آدم دیگه نفرت بورزیم دیکتاتوریه. همین که گوشمان بدهکار نظر دیگران نباشه و نظرمون رو علیرغم مخالفت دیگران به هر لطایف الحیل پیش ببریم دیکتاتوریه؛ و اینکه اطلاعات غلط بدیم یا اصلا اطلاعات لازم رو ندیم تا آدم ها رو به راهی که می خواهیم بکشیم هم دیکتاتوریه. با این دید اگه یک نگاه به دور ورمون بندازیم خیلی چیزا دستگیرمون می شه
البته این نظر که ما باید اول خودمون رو درست کنیم بعد جامعه رو، درست نیست و تنها به این منجر می شه که هیچ فعالیت اجتماعی نکنیم، اما نمی شه بدون مبارزه ی با دیکتاتوری میون خودمون هم، در مبارزات آزادیخواهانه ی پیش رو امید پیروزی داشته باشیم. چرا؟ دلیلش خیلی ساده است: کسی حرفای ما رو برای پیوستن به مبارزه باور نمی کنه- حق هم دارن

۴ نظر:

احمد سپيداري گفت...

چهار سال گذشته و ما چند قرن پیش رفته ایم... نه؟

ناشناس گفت...

فكر مي كنم نظر شما براي يك فرددر يك حزب كه مانيفيست مشخصي دارد صدق دارد ولي خارج از آن شايد بهتر باشد ناصح خود نيز عمل كننده باشد.

ناشناس گفت...

کانت با شیللر چالش فکری درازمدتی داشتند که به نتیجه نرسید.
کانت می گفت اول باید شرایط سیاسی جامعه را تغییر داد تا امکان کردار نیک فراهم آید.
شیللر می گفت نخست باید سازندگان جامعه بکمک هنر تربیت شوند.
راه مارکس بنظر من علمی و درست است:
دیالک تیک تحول جامعه و تحول فرد انسانی با در نظر گرفتن این حقیقت امر که در دیالک تیک جامعه و فرد، نقش تعیین کننده از ان جامعه است.
این به معنی آن است که افراد برای تغییر جامعه و ضمن تلاش برای تغییر جامعه باید خود را تغییر دهند. یکی از مهمترین راههای تغییر خود و جامعه از ان خود کردن تئوری رهائی بخش است.
با گرد آمدن مشتی خر دور هم، طویله تشکیل می شود، نه حزب!
حریفی می گفت.

یکی از علل شکست سوسیالیسم فقر تفکر و تئوری بوده است. جنتی فرض اتمیین دار الحمار ای دوستان!
بهشت را با طویله نباید عوضی گرفت.
من نوشته های لیگاچوف و بقیه را می خوانم و حالم بهم می خورد.
حتی لحظه ای نباید آموزش و تفکر را کنار گذاشت.
شما اولین کسی هستید که من در عرض سی سال از ایرانی ها دیده ام که قادر به خود اندیشی است.

خدا پرشمارتان کند.

دایرة المعارف روشنگری
http://hadgarie.blogspot.com

ناشناس گفت...

خوشحالم که دور ور شما از این آدم ها وجود نداره ... راستش من زیاد با این مشکل مواجه بوده ام. به حزب و سازمان و این ها هم ربط نداره. خودم را هم استثناء نمی کنم.