جمعه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۹

نظر ها حق حیات دارن

نظر ها انگار مستقل از ارائه کننده هاشون حق حیات دارن. گاهی جای دو نفر که مدت ها سر یک موضوع با هم دعوا دارن عوض می شه و بعد از چند وقت می بینی این یکی بدون اینکه متوجه باشه داره از نظر اون یکی دفاع می کنه و اون یکی هم با آب و تاب مقابله می کنه...
یه دوستی داشتیم که معلم برخی آموزش های یونیسف در مورد مهارت های زندگی تو جنوب ایران بود. اونا توی کلاس هاشون بحث راه می انداختن و بعد از بین آدم ها دو نفر رو که نظرات مخالف هم داشتن رو انتخاب می کردن و می آوردن پای تخته. افراد انتخاب شده باید به شکل منظم و به نوبت نظراتشون رو مطرح می کردن و نظر مقابل رو به نقد می گرفتن.
پس از مدتی که نظرات روشن و مشخص می شد، از اون ها خواسته می شد که جایشان را در بحث عوض کنن و مدافع نظر طرف مقابل بشوند و بحث ادامه می یافت. آدم هایی که توان انجام اینکار رو پیدا می کردن، برای نظرات متفاوت و حتی مخالف خود احترام قائل می شدند.
شاید باید ابتدا قبول کنیم نظرات متفاوتی در مورد پدیده ها وجود دارن... یکی درست مطلق و بقیه غلط مطلق نیستند ... هر چند همیشه یکیش احتمالا درست تره و یکیش هم احتمالا غلط ترین. همین برخورد با احترام به دیگر نظرات، چه با نیروهای موافق و چه با نیروهای مخالفه که نظرها رو رشد می ده. توی یک برخورد هوشیارانه نباید هیچ چیز با ارزشی از دیگر نظرات دور ریخته بشه... هیچ چیز

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
منظور از مفهوم نظرات انسان هاچیست؟
باد معده تصادفی و یا چکیده تجربه اندیشیده؟ خلاصه تجربه ای که در مغز رویش کار شده، مفهومسازی شده و به صورت قانونواره ای در آمده؟
برای داشتن نظر باید توان تفکر داشت و تفکر بنظر کانت و برشت و هگل ... فقط می تواند تفکر دیسکورسیف و یا مفهومی باشد.
کسی که مفاهیم را، یعنی آجرهای اولیه احکام را در اختیار نداشته باشد و کار با مفاهیم را نیاموخته باشد، چگونه می تواند نظر به معنی علمی کلمه داشته باشد؟
اندیشیدن را خیلی ها با آروغ زدن و آه کشیدن و عطسه کردن عوضی می گیرند.
اینکه شما از گذار آدم ها از یک موضع نظری به نظر مخالف صحبت می کنید، خود دلیل این قضیه است که طرفین در واقع نظر نداشته اند.
منظورم را حتما متوجه می شوید.
منظور من اقناع و پذیرش و غیره نیست.
بنظر من ما باید اولا بدانیم که از سال 1840 به بعد تفکر و مسائل مربوط به جامعه بشری به علم بدل شده است.
همان طور که برای تعیین طول و عرض میزی، متری به عنوان ملاک و معیار هست، برای تمیز اندیشه ها و احکام نیز متری هست.
چرا برای مثال این بیت سایه غلط است؟
در این سرای بیکسی اگر سری در امدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی!

در این بیت سایه ـ البته او خودش نمی داند ـ دیالک تیک شخصیت و تاریخ، رهبر و توده مطرح می شود.
در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن تاریخ و یا توده است.
حکم سایه بنظر من غلط است، به این دلیل که او دیالک تیک یاد شده را وارونه می کند و نقش تعیین کننده را به عهده سر می گذارد.
البته در نقش پر اهمیت سر تردیدی نیست.
ولی تا شرایط تاریخی فراهم نشوند و تا توده این ضرورت را حس نکند، کسی دنبال سر برای سر و سامان دادن به کارها برنمی آید و سر ول معطل می ماند.
نکته دوم که در این کامنت شما نادیده گرفته می شود، این است که نظرات جدی طبقاتی اند. من مدتی بناچار با فئودال ها و بورژواها همزیستی می کردم. احساس کردم مفاهیمی که ما بکار می بریم، معانی کاملا متفاوت و چه بسا متضاد دارند و ارزش ها نیز به همین سان.
برای من بیگاری مذموم بود و برای آنها مطلوب و عادی.
شما و یونسکو در این جور موارد نمی توانید جای مرا با خان و ارباب عوض کنید.
احترام ظاهرسازانه آره، ولی احترام قلبی فقط یک استثناء است.
اکثریت مردم همیشه مجبور به احترام به نظرات غالب بوده. مسئله وقتی آغاز می شود که آنها صاححبنظر می شوند.
این بحث به تئوری شناخت مربوط می شود و باید مفصلتر ادامه یابد.
زنده باشید. تا بعد.

دایرة المعارف روشنگری
http://hadgarie.blogspot.com

ناشناس گفت...

باعرض معذرت از سایت شب نگاشت ها. این یادداشت نه برای شما که برای دایره المعارف روشنگری است.
از این که فضای سایت شما را می گیرم، واقعا معذرت می خواهم ولی هرچه صبر کردم که شاید این دایره المعارف روشنگری دست از این کار متجاوزانه ی خود بردار نشد و حتی به تجاوز بیشتر به سایت شما ادامه داد، مرا وادار به انعکاس نظرات خودم کرد.
دایره المعارف روشنگری! همیشه با ذوق و شوق به سراغ سایت شب نگاشت های آقای سپیداری می آیمو کلی از آن لذت می برم و با نظراتی جدی به زبانی ساده و روان و مودب بدون هیچ افاده و ادا و اظهار فضلی آشنا می شوم. متاسفانه مدتی است که شما با این مطالبی که به عنوان نظر در این سایت می گذارید آرامش فکری و یکدستی که در سایت بود، گرفته شده و مزاحم می شوید. شما با بکار گرفتن زبانی بسیار غیرمودبانه ( نمونه ی آن گاز معده و یا آروغ زدن و ... که بیشتر مشابه ادبیات و زبان آقای احمدی نژاد است و اظهار فضل و فخر فروشی چه می خواهید بگوئید؟
در ضمن آقا یا خانم محترم شما سایتی دارید به نام دایره المعارف روشنگری هرکسی تمایل داشته باشد به آن مراجعه می کند. همان جا بنویسید. این حرف ها هم خوانندگان خوش را حتما دارد... می آیند.

ناشناس گفت...

بلوچستان بود عمو جان. یکی سنی و یکی شیعه، هر دو هم حق مطلق خودشان را میدانستند. زحمتکش و فقیر بودند... سواد زیاد هم نداشتند که هگل و کانت می شد براشون بگی ... خیلی ساده می شد بهشون یاد داد که بابا علتی نداره خون همدیگر را بریزند ... و بهتره نظر همدیگر را درک بکنند و به اون احترام بگذارند
من این حرفهای این آقای دائره المعارف را نفهمیدم