دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۹

جنگ

انتقال مقر فرماندهی نیروی دریایی سپاه پاسداران به جنوب و صحبت از مین گذاری استان های جنوبی، آمادگی ها و مانورهای نظامی پیدا و پنهان طی ماه های گذشته، موضعگیری های علنی رهبران و فرماندهان نظامی اسرائیل، آمریکا و جمهوری اسلامی در احتمال وقوع جنگ، خمپاره پرانی های حماس و جهاد اسلامی به طرف اسرائیل، انفجار در کشتی نفت کش ژاپنی در تنگه ی هرمز و اعلام رسمی آماده بودن طرح حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی توسط فرماندهی عالی ارتش آمریکا تنها بخشی از اطلاعات اعلام شده ای ست که افزایش خطر جنگی مرگبار در منطقه را گوشزد می کنند ...
من از مدت ها پیش و تا همین اواخر در این زمینه نوشته ام و خواهم نوشت. منظورم هم مقاله نویسی در این وبلاگ نیست. اما در برابر این خطر جنگ به نظرات گوناگونی برخورد کرده ام، که علاقمندم اینجا در میان بگذارم
1- گروهی جمهوری اسلامی را بزرگ ترین خدمت گذار آمریکا می دانند و از آنجا که جنگ بین دو همجنس را به رسمیت نمی شناسند، همه چیز را جنگ زرگری می دانند
2- گروه دیگری جنگ را امری نزدیک، ولی آن را جنگی قابل قبول برای رها شدن از چنگ جمهوری اسلامی می شناسند
3- گروه سوم ایجاد شرایط جنگی را فشاری برای پذیرش تسلیم از طرف جمهوری اسلامی می شناسند که به زودی به هدفش دست خواهد یافت و به همین دلیل دامن زدن به تبلیغات پر دامنه در زمینه ی صلح را زمینه سازی برای پذیرش خیانت تسلیم می دانند
4- گروه دیگر جنگ را امری غیر قابل قبول ولی ناگزیر می دانند و تصور می کنند به جای موضعگیری در مقابل متجاوزان و محکوم کردن بی نتیجه ی افراط گری های جمهوری اسلامی، بهتر است به فردای بعد از جمهوری اسلامی اندیشید و برای خود سرپلی ایجاد کرد.


به نظر من تفاوت های جدی زیادی بین نظرات بالا به چشم می خورد، اما همه ی آن ها در یک چیز مشترک اند: بی توجهی به ضرورت مبارزه علیه جنگ و حفظ صلح بعنوان مبارزه ای سرنوشت ساز بین نیروهای مترقی جهان از یکسو و صف ارتجاع و نیروهای جنگ طلب مدافع مجتمع های نظامی جهانی از سوی دیگر ...
پیروزی جنگ طلبان در بر پا کردن جنگ سوم خلیج، قدم بزرگی در چرخش دوباره ی آن ها به قدرت بلارقیب در عرصه ی جهانی با پیامدهای بسیار خطیر برای نیروهای ترقی خواه و مردم زحمتکش است. این جنگ برنده ای جز هارترین بخش سرمایه ی داری جهانی نخواهد داشت و برای ما همانقدر آزادی و امنیت به ارمغان خواهد آورد که برای مردم عراق و افغانستان آورد ...
     

۵ نظر:

ناشناس گفت...

مهمترین موضوعی که جنیش سبز می تواند به آن بپردازد این موضوع است و نشان دادن این که جنگ به چه میزان خطرناک و جنبش صلح ضروریست.

ناشناس گفت...

به نظر بنده نداشتن استراتژي مشخص و تبع آن تاكتيكهاي مختلف مناسب همواره بزرگترين مشكل رهبران جنبش سبز تاكنون بوده است كه به تبع آن ميبايستي شاخص هاي سياست داخلي و خارجي آنان معين گردد تا بتوان تاكتيك مناسبي درخصوص چگونگي حفظ روند صلح اتخاذ نمود

پانته آ گفت...

عمو جون، یادتونه که 7-8 سال پیش با هم در مورد جنگ احتمالی حرف می زدیم؟

من هنوز دلم می خواد که جنگی به راه نیفته.

ناشناس گفت...

حق با شما ست.
جنگ و کشتار در نهایت به تیره روزتر شدن توده ها ـ چه در کشورهای جنگ افروز و چه در کشورهای جنگزده ـ می گردد و برندگان واقعی جنگ ها اقلیتی انگل بوده و خواهد بود.
جنگ داروی مسکنی و سرمی برای درازتر کردن عمر بیماری است که در معرض مرگ است.
جنگ نیروهای مولده مادی و انسانی جهان را تخریب می کند تا برای گردش مجدد سرمایه فرجه نوینی پدید آورد.


آقای سپیداری من نوشته های دیگر شما را هم از سایت مقالات کوپی کرده ام که بعد از قرائت اشن نظرم را خواهم داد.
زنده باشید.
اگر وقت کردید آخر شبی احتمالا به دایرة المعارف روشنگری سری بزنید و با نظرات تان ما را هم راهنمائی کنید:
http://hadgarie.blogspot.com

احمد سپيداري گفت...

از اینکه وبلاگ توجه شما را جلب کرده و برای آن وقت گذاشته و نظر می دهید ممنون هستم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم.