دیدی یه چیزی توی گلوت گیر می کنه و نمی خوای هیچی بگی؟ من هر از گاهی این طوری می شم:
هر وقت که یه فکری، یه حرفی، یا یه چیزی داره تو ذهنم شکل می گیره،
هر وقت عمیقا از عدم پذیرش برخی حرف ها جا می خورم،
هر وقت حرفی رو از کسی می شنوم که اصلا توقعش رو ندارم،
و هر وقت که زیر پای آدم ها ارزش هایی رو می بینم که دیگه به هر دلیل نتونستن بکشنش و ریختنش دور ...
به صوت چنگ بگوييم آن حکايتها
که از نهفتن آن ديگ سينه میزد جوش
(حافظ)
هر وقت که یه فکری، یه حرفی، یا یه چیزی داره تو ذهنم شکل می گیره،
هر وقت عمیقا از عدم پذیرش برخی حرف ها جا می خورم،
هر وقت حرفی رو از کسی می شنوم که اصلا توقعش رو ندارم،
و هر وقت که زیر پای آدم ها ارزش هایی رو می بینم که دیگه به هر دلیل نتونستن بکشنش و ریختنش دور ...
به صوت چنگ بگوييم آن حکايتها
که از نهفتن آن ديگ سينه میزد جوش
(حافظ)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر