جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۸۹

از تجربه های مدیریتی ۲

تازه چند ماهی بود که توی شرکت با سمت مدیر طراحی مهندسی استخدام شده و با توجه به تجربه های قبلی در مدیریت کارخانه و موفقیت در شکل دادن به دفتر طراحی مهندسی، که خودش داستان جالبی برای خودش دارد، یکی دو هفته ای هم بود که قائم مقام مدیر کارخانه شده بودم. مدتی بود تلاش هایی برای آتش زدن کارخانه صورت می گرفت. یک روز صبح که وارد دفتر مدیر کارخانه شدم، جلسه ای در دفتر ایشان با حضور مدیرعامل، رئیس نگهبانی و برخی از مدیران برقرار بود. خبر داده بودند که شب قبل دوباره انبار آتش گرفته و ... ادامه:  از تجربه های مدیریتی

هیچ نظری موجود نیست: