جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

بیمه که نداری

ما یک مهمون تو خونمون داریم به اسم مامان معزز. مامان معزز مادر هماست. البته خودشو مامان منم می دونه. همیشه می گه احمد! من پسر نداشتم تا تو تو خونوادهٔ ما اومدی. مامان معزز هم مثل من یک جعبه دوا داره که روزی خدادتاشو باید بخوره. بااینکه ۹۰ سالشه، ماشالله مشکل جدی ای نداره و حواسش به همه چی هست. کارش هم اینه که یا داره یه چیزی می خونه یا تو رویاهاش فرو می ره... خلاصه حضورش خونهٔ ما رو پر از احساس و عواطف کرده.
دیروز نمی دونیم چی خورده بود که بهش نساخته بود و حالش به هم خورد و ... یک ساعتی رنگش پریده بود و ... البته خوابید و پا شد و دوباره سر پا بود. مامان معز تو آمریکا زندگی می کنه. اونجا بیمه سالمندان داره، اونم با یک پوشش تقریبا کامل.
اما اینجا دیروز بدنمون لرزید. می دونی چرا؟ چون اگه به بستری شدن تو بیمارستان برای مدتی نیاز پیدا بکنه، بیمه نداره و هزینهٔ بیمارستان برای کسی که بیمه نداره وحشتناکه. همین وضع برای خیلی ها تو آمریکا هم هست. اونجا هم خیلی ها بیمه ندارن یا از پوشش های بیمه ای یه خیلی پایینی برخوردارن. یکی از خواهرام می گفت پوشش بیمه ای یه من طوری یه که فقط به امکانات اندک یک بیمارستان کوچک محدوده، اونا بسیاری از تجهیزات رو ندارن و من اگر به اونا نیاز پیدا کنم، باید خودم هزینه شون رو بدم و اگه نتونم بدم باید قیدشون رو بزنم. برای مثال اگه اتفاقی که برای من افتاد (فنری شدن) برای خیلی ها بیفته، آنژیو نمی تونن بکنه ... و فنر نمی تونن تو رگای قلبشون بذارن.
می دونی؟ وقتی آدم برای زنده موندن هم مجبور باشه با دیگر زندگانی که مثلا وضع مالی بهتری دارن رقابت کنه، چه احساسی بهش دست می ده؟
که به دوران برده داری برگشته.
ببین! انصافا کسایی رو که بهداشت را خصوصی می کن تا از اون سودهای نجومی ببرن، نمی شه بشر نامید. هر چی باشن آدم نیستند این ها...

هیچ نظری موجود نیست: