در خود فرو می روی
همچون تکه ابری یکه و تنها
با بادی که بی اعتنا
دور میشود
آنات را خواهی یافت
تکیه داده به کوهی گریان
و ابدیت سکوتی که شیفته اش بودی
اینجا اما آفتاب است و
سایه ای تاریک که تبخیر می گردد
تا زمان
رنگین تر از همیشه
بر واقعیت خاک نوسان کند
یکی می رود و یکی می ماند
یکی در پی تفسیر حقیقت خویش است و
یکی بدنبال تغییر جهان
بهار آبستن رویاهاست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر