دوشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۹

بهار ...


در خود فرو می روی
همچون تکه ابری یکه و تنها
با بادی که بی اعتنا
                  دور می‌شود


آن‌ات را خواهی یافت
تکیه داده به کوهی گریان
و ابدیت سکوتی که شیفته اش بودی


اینجا اما آفتاب است و
سایه ای تاریک که تبخیر می گردد
تا زمان
رنگین تر از همیشه
بر واقعیت خاک نوسان کند


یکی می رود و یکی می ماند
یکی در پی تفسیر حقیقت خویش است و
                  یکی بدنبال تغییر جهان


بهار آبستن رویاهاست...

هیچ نظری موجود نیست: