اونایی که بیشتر با من بودن، اخلاق عجیب منو می دونن : ناراحتی دیگران را از توی فضا حس می کنم و باهاش ناراحت می شم. همیشه فکر می کنم ما به نوعی در ناراحتی و رنج دیگران مقصریم. انگار باید کاری می کرده ایم و نکرده ایم
امروز یکی از عزیزان ما آنقدر ناراحته که دیگه نمی تونه لبخند بزنه، نمی تونه بخنده، نمی تونه شادی کنه
سپیده وقتی خیلی کوچیک بود می گفت کاش می شد زندگی رو مثل یک فیلم برد عقب و بعضی جاهاش رو دوباره نیگاه کرد، اگر می شد، ما می تونستیم زندگی رو بریزیمش تو برنامه ی ادیت فیلم و برخی از قسمت هاش رو ادیت کنیم ... اما کیه که ندونه نمی شه
استاد می گفت: زندگی تضاد بین اونیه که ما فکر می کنیم و اونی که اتفاق می افته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر