علم دائما عرصه های تازه ای را برای ورود انتخاب می کند و بدین ترتیب دامنه ی عملکردش را گسترش می دهد. یک روز وارد روانشناسی شد، یک روز زیست شناسی، روز دیگر تاریخ و فلسفه
بدین ترتیب دنیای نادانسته ها که با تخیل و پندار و احساس و الهام سرو کار دارد، عرصه هایی را به دنیای دانسته های بشری که کار عقل و تفکر منطقی ست تسلیم می کند. البته با توجه به اینکه دنیای نادانسته های انسانی بی انتهاست، از عظمت آن چیزی کم نمی شود
برای مثال می توان پرسید خوشبختی چیست؟ آیا بدون رجوع به گزاره های مذهبی و اسطوره ای می توان خوب و بد، درست و نادرست و انسانی و غیر انسانی بودن رفتارها را در یک ارتباط علت و معلولی شناخت و بر آن اجماعی ایجاد کرد
یا نه به تعداد آدم ها گزاره های درست و نادرست باید وجود داشته باشد و هر گونه تردید و تشکیک در تفسیر فردی و عامیت بخشیدن به درست و نادرست ها جزمیت است و خشک اندیشی؟ سخنرانی پیشگفته بحثی در این رابطه است. کاش فرصتی باشد و ترجمه اش کنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر