رفته بودیم لب دریا... توبرماری... دو سه روزی توی یک کلبه ای سر کردیم. هوا اونقدر بهاری بود که کمتر کسی توی آب می رفت. بنده هم اینقدر سر اجاق آتیش دولا راست شدم که کمر درد گرفتم و حالا دارم استراحت می کنم!!! بگذریم...
آقای کانادایی ای که کلبه رو به ما اجاره داده بود، خیلی آدم جالبی بود. زنش همون اوایل زندگی ترکش کرده بود و او خودش سه تا دختر رو تو اون محل بزرگ کرده بود. مسائل سیاسی جهان رو خوب می فهمید. ماجراهای سیاسی ایران و جنبش سبز رو می دانست و دنبال می کرد و عاشق "ندا" بود. می گفت کلی برای ندا گریه کرده و براش یک ترانه ساخته. یک شب اومد نشست پیش ما دور آتیش و برامون گیتار زد و ترانه ی بسیار زیبایی رو خوند که برای ندا گفته بود. بعدش هم کلی صحبت کردیم. من ازش فیلم گرفتم و اجازه داد که بذارم تو یوتیوب و فیس بوک ....
آقای کانادایی ای که کلبه رو به ما اجاره داده بود، خیلی آدم جالبی بود. زنش همون اوایل زندگی ترکش کرده بود و او خودش سه تا دختر رو تو اون محل بزرگ کرده بود. مسائل سیاسی جهان رو خوب می فهمید. ماجراهای سیاسی ایران و جنبش سبز رو می دانست و دنبال می کرد و عاشق "ندا" بود. می گفت کلی برای ندا گریه کرده و براش یک ترانه ساخته. یک شب اومد نشست پیش ما دور آتیش و برامون گیتار زد و ترانه ی بسیار زیبایی رو خوند که برای ندا گفته بود. بعدش هم کلی صحبت کردیم. من ازش فیلم گرفتم و اجازه داد که بذارم تو یوتیوب و فیس بوک ....
۲ نظر:
بسیار عالی است احمد. طبیعی و زیبا. مخصوصا دودها و ترکیبش با خواننده بسیار زیباست.
از روی ایمیلاتون میدونم که حالتون خوبه. ولی چرا اینجا نمی نویسین؟
ارسال یک نظر