صبح رفته بودیم سوپری محلمون که یک شرکت بزرگه و در سراسر کانادا شعبه داره، خرید. توی صف که ایستاده بودم متوجه شدم دختر جوان صندوقدار تا وقت پیدا می کنه، گردنش رو ماساژ می ده. بیشتر که دقت کردم، متوجه شدم، دائما باید دولا بشه و کالاها را بطرف خودش بکشه، و یا کارت بانکی آدم ها رو از دستگاه مخصوصی عبور بده که نیم متری با اون فاصله داره. او جایی برای نشستن نداشت و دائما ایستاده بود، چون توی کانادا هیچ صندوق داری حق نشستن نداره ...
کاملا مشخص بود که شرایط مناسبی برای ارگونومتری کار رعایت نشده و احتمالا خیلی زود این دردهای آغاز شده، مثل هزاران آدم دیگه به یک آسیب جدی ختم می شن. آمارها نشون می دن که بیماری های دیسک در ناحیه ی کمر و گردن از بالاترین آسیب های حین کار توی آمریکای شمالی اند.
نوبت من که شد ازش پرسیدم: شونه هاتون درد می کنه، نه؟
از اینکه کسی متوجه ناراحتیش شده، اونقدر خوشحال شده بود که به جای جواب من، همش با خوشحالی تشکر می کرد... تجربه ای که داشتیم را به او یادآور شدم. واکنش او همان تشکر صمیمانه ای بود که همراه با ماساژ گردنش ادامه می داد...
کاملا مشخص بود که شرایط مناسبی برای ارگونومتری کار رعایت نشده و احتمالا خیلی زود این دردهای آغاز شده، مثل هزاران آدم دیگه به یک آسیب جدی ختم می شن. آمارها نشون می دن که بیماری های دیسک در ناحیه ی کمر و گردن از بالاترین آسیب های حین کار توی آمریکای شمالی اند.
نوبت من که شد ازش پرسیدم: شونه هاتون درد می کنه، نه؟
از اینکه کسی متوجه ناراحتیش شده، اونقدر خوشحال شده بود که به جای جواب من، همش با خوشحالی تشکر می کرد... تجربه ای که داشتیم را به او یادآور شدم. واکنش او همان تشکر صمیمانه ای بود که همراه با ماساژ گردنش ادامه می داد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر