من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
هیچ انسانی انسان دیگر را
خوار نمیشمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را می آراید
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
همگان راه گرامی آزادی را می شناسند
حسد جان را نمی گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمتهای گستره ی زمین سهم می برد.
هر انسانی آزاد است.
شوربختی از شرم سر به زیر می افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی بشریت را برمی آورد
چنین است دنیای رویای من!!!
لنگستن هيوز
هیچ انسانی انسان دیگر را
خوار نمیشمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را می آراید
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
همگان راه گرامی آزادی را می شناسند
حسد جان را نمی گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمتهای گستره ی زمین سهم می برد.
هر انسانی آزاد است.
شوربختی از شرم سر به زیر می افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی بشریت را برمی آورد
چنین است دنیای رویای من!!!
لنگستن هيوز
۴ نظر:
این شعر رو یه دوست نازنینی برام ایمیل کرده. دلم نیومد اینجا نذارم. اسمش رو هم خودم گذاشتم.
این دنیا آرزوی همه ماست به امید به حقیقت پیوستنش
این دنیا آرزوی همه ماست به امید به حقیقت پیوستنش
این دنیا آرزوی همه ماست به امید به حقیقت پیوستنش
ارسال یک نظر