دیدین یک سری از آدم ها فکر می کنن زندگی شون اشتباه بوده، و باید مسیر دیگه ای رو در زندگی انتخاب می کردن؟ و اونوقت تو ذهن شون از یک جایی از زندگی، اون مسیر رو جدا می کنن و بعد با تخیلی کاملا کودکانه اونو تا به این سن و این شرایط ادامه می دن؟ جالب اینه که اون زندگی یه به قول جوون ترها خیلی گوگولی یه، یعنی همه چیش خوبه - یک زندگی «موفق» و کامل، مطابق ایده آل های امروزی، بدون توجه به نقص ها و نارسایی هایی فردی، خانوادگی و مهم تر از اون اجتماعی که آدم رو به یک راه دیگه کشونده.
این جور آدما که ما پس از اینهمه شکست اجتماعی کم هم نداریم، هر جا می شینن از اینکه چقدر در زندگی اشتباه کردن و راه اشتباهی رو رفتن و چی فکر می کردن و چی شد، با یک قطعیت تحسین بر انگیز صحبت می کنن و گاهی امروز هم درست مثل دیروز گوششون بدهکار دیگر نظرات و دیگر برداشت ها نیست.
می دونی؟ آدم همیشه باید اشتباهاتشو ارزیابی کنه و نسبت به اون ها موضع درستی بگیره، در این شکی نیست. آدم قطعا می تونسته سرنوشت دیگری داشته باشه، و آنچه امروز هست یا مسیری رو که تا به امروز طی کرده، سرنوشت محتومی برای خودش ندونه، در این هم شکی نیست. اما مقایسهٔ یک دنیای خیالی با یک دنیای واقعی و بعد اصالت بخشیدن به او یکی زندگی رویایی، نه با عقل جور در میاد، نه با تجربه های انسانی. باید متوجه بود که هیچ معلوم نیست در عالم واقع اون یک راه دیگه - که اصلا وجود خارجی نداره - چی از آب در میومد.
یک ریشه یابی ناکافی و بعد تعیین اقدامات اصلاحی نارسا، هیچوقت باعث جلوگیری از تکرار نقص ها نمی شه. این مسئله تو علم مدیریت، یک امر شناخته شده است.
می دونی؟ آدم حاصل فرایند زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی شه، و هر کاری باید بکنه، درست از همین حالا شروع می شه، درست از همین لحظه، ببین! درست از همین لحظه که دنیا انگار دوباره آفریده می شه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر