سیاست ورزی گاه نوعی مدیریت تغییر است. ما در مدیریت همیشه با بینش، مشی، هدف گذاری و برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف روبروییم. مدیریت تغییر در واقع برنامه ریزی برای نیل به اهداف است، هنگامی که برای رسیدن به آن اهداف، به تغییر قابل توجهی در سازمان و ساختار و یا شیوه های انجام کار نیاز داریم.
در مدیریت تغییر لازم است دوستان و دشمنان تغییر به درستی شناخته شوند و چنان نیرویی برای تغییر گردآوری شود که نیروی محرکه ی لازم برای چرخش فراهم شود. هنگامی که نیروی لازم هنوز فراهم نیست، نقد و بررسی و بازتنظیم سیاست ها و دعوت برای پیوستن نیروهای بیشتر به جبهه ی تغییر به یک ضرورت تبدیل می شود.
در این بین، سیاست هایی که به هر دلیل، نیروها را از جبهه ی تغییر به سمت دشمنان آن سوق دهد، در هر حال خطا و به نفع دشمنان است. رقابت و نقد سازنده در جبهه ی تغییر کاری لازم و سودمند ست، اما سئوال ساده ای وجود دارد که آن را از تفرقه افکنی دشمنانه متمایز می سازد:
آیا نقد صورت گرفته در جبهه ی تغییر، به استحکام همبستگی و کارایی آن می افزاید و پیوستن نیروهایی تازه به آن را تسهیل می کند؟
اگر پاسخ منفی ست، باید از چنین نقدهایی فاصله گرفت
در مدیریت تغییر لازم است دوستان و دشمنان تغییر به درستی شناخته شوند و چنان نیرویی برای تغییر گردآوری شود که نیروی محرکه ی لازم برای چرخش فراهم شود. هنگامی که نیروی لازم هنوز فراهم نیست، نقد و بررسی و بازتنظیم سیاست ها و دعوت برای پیوستن نیروهای بیشتر به جبهه ی تغییر به یک ضرورت تبدیل می شود.
در این بین، سیاست هایی که به هر دلیل، نیروها را از جبهه ی تغییر به سمت دشمنان آن سوق دهد، در هر حال خطا و به نفع دشمنان است. رقابت و نقد سازنده در جبهه ی تغییر کاری لازم و سودمند ست، اما سئوال ساده ای وجود دارد که آن را از تفرقه افکنی دشمنانه متمایز می سازد:
آیا نقد صورت گرفته در جبهه ی تغییر، به استحکام همبستگی و کارایی آن می افزاید و پیوستن نیروهایی تازه به آن را تسهیل می کند؟
اگر پاسخ منفی ست، باید از چنین نقدهایی فاصله گرفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر