این روزها خبر کتاب "طرح عظیم" پرفسور هاوکینگ را همه جا یعنی هم رادیو فردا و ... هم پیپلز ورد می توان دید. ظاهرا اینکه تحقیقات او در کائنات قبلا به لزوم وجود خدایی در جهان می رسید و امروز در کتاب تازه اش به نتیجه ی عکس یعنی عدم وجود آفریدگار رسیده، برای نشریات و رسانه ها (والبته بخش مارکتینگ شرکت نشر دنده ی کتاب) جالب بوده است.
من قبلا یک دو مطلب از او خوانده ، ولی چنگی به دلم نزده است. به نظرم رسید درک بسیار مکانیکی ای نسبت به پدیده ها دارد. و این دید مکانیکی چه به اثبات خدا برسد و چه به ابطال وجود آن برای من هیچگاه جذاب نبوده است.
نه ما و نه آقای پرفسور ظاهرا درکی فیزیکی برای پیش از جهان و پیش از زمان نداریم و تا زمانی که تنها بخش کوچکی از جهان را در دوره ای کوتاه از حیات آن با چشمانی تقریبا نابینا مشاهده می کنیم، هنوز تا چنین درک هایی فاصله داریم. و اظهار نظرهای قطعی در عالم دانسته ها برای این عظمت از نادانسته هامان چیزی جز ایده آلیسم نیست، اگر چه با رد وجود خدا بدین شیوه بخشی از آته ایست ها را از خود خرسند کرده باشیم.
به نظر من بشر همیشه با دانسته ها و نادانسته هایی روبرو بوده و هر چه دانسته هایش بیشتر شده، دنیای نادانسته هایش هم گسترده تر شده است. وحشت از نادانسته ها بشر را در تمام تاریخ حیاتش به واکنش های مختلفی واداشته و و روایت ها و ابرروایت های مختلفی پیدا شده که این مجموعه ی عظیم نادانسته های دشوار را برای افواه مردم به نوعی سهل و ساده کند و بدون توجه به بسیار متناقض بودن توضیحاتش، نیازهای روانشناختی شان را پاسخگو شود.
ما برای شناخت مذهب و مدعیاتش مانند خدا و خالق به جای رفتن به درون ذرات بنیادی یا به وسط آسمان ها، باید تاریخ پیدایش ادیان و سیر رشد آن را در همین زمین مورد مطالعه قرار بدهیم، همانطور که داده ایم و یافته های بسیار خوبی هم داریم.
بسیاری مذهب و دین را یک اشتباه و گاهی حتی حماقت شناخته اند، و از آن گذشته اند. با نفی خدا نیز کار دین به پایان نخواهد رسید. ما ادیان چندی هم داریم که در آن ها چیزی همانند خدا وجود ندارد و دنیا در شناخت آن به قول فیلسوفان "قدیم" است.
شاید بهتر آن باشد که با پذیرش قدرتمندی این ابر روبنای حیرت انگیز بسیار چند وجهی که هم دستی در حفظ نظم موجود دارد و خدایان قدرت سیاسی و اقتصادی و ... هم فرهنگ و هنر و روانشناسی های فردی و اجتماعی و سنت ها و کارکردهای اسطوره ای و فلسفه و ... و توجه به کارکردهای آن در جامعه به روشنگری و نقد نسبت به آن بپردازیم و برای فردای یک جامعه رشد یافته ی مورد نظر راهکاری بیندیشیم.
امروز صبح، فیلم مستندی می دیدم در باره آئین های مذهبی هندو که بسیار خوش ساخت و موفق بود. در صحنه ای از فیلم، کاهن معبد مجسمه ی طلایی یکی دو وجبی بودا را در تشتی قرار داده و آب بر سرش ریخته و آن را غسل می داد و هزاران چشم اشکبار با تمام وجود متوجه اندام خدای گونه ای بود که در میان شعله های نورانی شمع و جریان آب انگار حیاتی دوباره می یافت...
هفته ی قبل فیلم دیگری را دیدم که از یک مراسم مذهبی در شهری دورافتاده در چین گزارشی تهیه کرده بود. در روزی خاص از سال مردم از اطراف و اکناف برای چند روز به این منطقه می آمدند و به تماشای رقص هایی برای خدایان می نشستند. در طی مراسم باشکوهی به هنگام طلوع روز آخر این جشن، یک تابلوی ده ها متر مربعی ابریشمین نقاشی شده ی مقدس از بالای معبد آویزان می شد که داستان خلقت را به تصویر کشیده بود.
داستان خلقت این جهان بی انجام و بی پایان هنوز هم می تواند، به طرزی کودکانه با یکی دو اژدها و چند درخت و حیوان و پرنده در پرده ای نقاشی شده باشد و هزاران نفر را برای دیدن هر ساله اش از صدها کیلومتری به جایی بکشاند... و تصور نمی کنم اظهارات آقای هاوکینگ چیزی را تغییر دهد.
من قبلا یک دو مطلب از او خوانده ، ولی چنگی به دلم نزده است. به نظرم رسید درک بسیار مکانیکی ای نسبت به پدیده ها دارد. و این دید مکانیکی چه به اثبات خدا برسد و چه به ابطال وجود آن برای من هیچگاه جذاب نبوده است.
نه ما و نه آقای پرفسور ظاهرا درکی فیزیکی برای پیش از جهان و پیش از زمان نداریم و تا زمانی که تنها بخش کوچکی از جهان را در دوره ای کوتاه از حیات آن با چشمانی تقریبا نابینا مشاهده می کنیم، هنوز تا چنین درک هایی فاصله داریم. و اظهار نظرهای قطعی در عالم دانسته ها برای این عظمت از نادانسته هامان چیزی جز ایده آلیسم نیست، اگر چه با رد وجود خدا بدین شیوه بخشی از آته ایست ها را از خود خرسند کرده باشیم.
به نظر من بشر همیشه با دانسته ها و نادانسته هایی روبرو بوده و هر چه دانسته هایش بیشتر شده، دنیای نادانسته هایش هم گسترده تر شده است. وحشت از نادانسته ها بشر را در تمام تاریخ حیاتش به واکنش های مختلفی واداشته و و روایت ها و ابرروایت های مختلفی پیدا شده که این مجموعه ی عظیم نادانسته های دشوار را برای افواه مردم به نوعی سهل و ساده کند و بدون توجه به بسیار متناقض بودن توضیحاتش، نیازهای روانشناختی شان را پاسخگو شود.
ما برای شناخت مذهب و مدعیاتش مانند خدا و خالق به جای رفتن به درون ذرات بنیادی یا به وسط آسمان ها، باید تاریخ پیدایش ادیان و سیر رشد آن را در همین زمین مورد مطالعه قرار بدهیم، همانطور که داده ایم و یافته های بسیار خوبی هم داریم.
بسیاری مذهب و دین را یک اشتباه و گاهی حتی حماقت شناخته اند، و از آن گذشته اند. با نفی خدا نیز کار دین به پایان نخواهد رسید. ما ادیان چندی هم داریم که در آن ها چیزی همانند خدا وجود ندارد و دنیا در شناخت آن به قول فیلسوفان "قدیم" است.
شاید بهتر آن باشد که با پذیرش قدرتمندی این ابر روبنای حیرت انگیز بسیار چند وجهی که هم دستی در حفظ نظم موجود دارد و خدایان قدرت سیاسی و اقتصادی و ... هم فرهنگ و هنر و روانشناسی های فردی و اجتماعی و سنت ها و کارکردهای اسطوره ای و فلسفه و ... و توجه به کارکردهای آن در جامعه به روشنگری و نقد نسبت به آن بپردازیم و برای فردای یک جامعه رشد یافته ی مورد نظر راهکاری بیندیشیم.
امروز صبح، فیلم مستندی می دیدم در باره آئین های مذهبی هندو که بسیار خوش ساخت و موفق بود. در صحنه ای از فیلم، کاهن معبد مجسمه ی طلایی یکی دو وجبی بودا را در تشتی قرار داده و آب بر سرش ریخته و آن را غسل می داد و هزاران چشم اشکبار با تمام وجود متوجه اندام خدای گونه ای بود که در میان شعله های نورانی شمع و جریان آب انگار حیاتی دوباره می یافت...
هفته ی قبل فیلم دیگری را دیدم که از یک مراسم مذهبی در شهری دورافتاده در چین گزارشی تهیه کرده بود. در روزی خاص از سال مردم از اطراف و اکناف برای چند روز به این منطقه می آمدند و به تماشای رقص هایی برای خدایان می نشستند. در طی مراسم باشکوهی به هنگام طلوع روز آخر این جشن، یک تابلوی ده ها متر مربعی ابریشمین نقاشی شده ی مقدس از بالای معبد آویزان می شد که داستان خلقت را به تصویر کشیده بود.
داستان خلقت این جهان بی انجام و بی پایان هنوز هم می تواند، به طرزی کودکانه با یکی دو اژدها و چند درخت و حیوان و پرنده در پرده ای نقاشی شده باشد و هزاران نفر را برای دیدن هر ساله اش از صدها کیلومتری به جایی بکشاند... و تصور نمی کنم اظهارات آقای هاوکینگ چیزی را تغییر دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر