پنجشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۹

مشارکت و مالکیت

چندین شبه که سپیده با من میاد پیاده روی. هما که نیست راستش دل و دماغ تنها رفتن رو زیاد ندارم. بچه ها هم که نگران سلامت من هستن، مرتبا مواظب اند من ورزشم را بکنم یا پیاده روی ام ترک نشه. پیاده روی فرصت خوبی هم برای گپ زدنه... و گپ زدن های شبانه آدم را وا دارد می کنه، هر روز چیزهای تازه ای را برای مطرح کردن گرد هم  بیاره... بگذریم

سپیده می گفت تو گوگل ریدرش مقاله از یک طراح مطرح جهانی دیده که گفته در طراحی های آینده باید  "استفاده ی مشترک" تا حد ممکن جایگزین "مالکیت های فردی" برای عموم مردم بشه...
او توضیح می داد که مثلا هر کدوم از ما یک دوربین داریم که فقط گاهی باهاش عکس می گیریم و بقیه اوقات بی خودی بیکار افتاده و کهنه می شه و چند وقت بعد باید یک دونه جدید بخریم. خوب می شه ساختار فروش دوربین ها رو به شکلی دراوورد که برای استفاده ی مشترک سازمان یافته باشن و ما خدماتشون رو بخریم و هر وقت لازم داریم جاهایی مثل کتابخونه تو هر محل باشه که بشه قرض گرفت. بدین ترتیب منابع کمتری استفاده می شه (اقتصاد سبز) و ما می توانیم با بودجه ی محدودمون از دوربین های حرفه ای تری که بدین منظور طراحی شدن استفاده کنیم و عکس های بهتری بگیریم ...
چند روز پیش یک سخنرانی از "تد" تو فیس بوک گذاشتم به نام : چگونه ویدیوی اینترنتی نوآوری ها رو در سطح جهان گسترش می دهد . این سخنرانی از جمله در مورد طرح های آینده ی تد صحبت می کنه و اینکه باید سخنرانی محدود نخبگان برای عموم در شبکه ی تد با سخنرانی همگان برای همگان جایگزین بشه و نمونه ی فوق العاده درخشانی رو از یک جوان توی نایروبی رو نشون می ده که از تو دهکده فقر زده شون برای جلسه به صورت تله ویدیو یک سخنرانی عالی می کنه و از ابتکارشون در مورد تبدیل یک زباله دونی به مزرعه به کمک جون های محل و تخصیص درآمدش برای ایجاد یک باشگاه فیلم سازی خبر می ده.

یک دوست نازنینی دارم که کار تاتر می کنه و به جای برخورداری از تحصیلات عالیه، آدم بسیار خود ساخته ای یه. یک روز به من می گفت: عمو من تا چند سال قبل، اونقدر که به تجربه فکر می کردم، نیازی به مطالعه حس نمی کردم. بعد، یکهو به ذهنم رسید ببینم این بزرگان عالم چی می گن و شروع کردم به خوندن. شکسپیر، کانت، هگل و ... دیدم اونام مثل من فکر می کنن ...
می دونین؟ مثل اینکه خیلی ها مثل ما فکر می کنن

هیچ نظری موجود نیست: