اگر باد نبود، صدای رفتن و آمدن قطار مسلما فرق داشت، اگرچه کنار این پل که نه ایستگاهی به حساب می آید و نه انتظار کسی را دامن می زند، رفتن یا آمدن قطار جز با خاطراتی که انکار تنهایی هایی ست و دائما تکرار می شود، رابطه ای نداشته باشد.
انگار چرخش فصل را راهبری کند و نغمه های پائیزی اش را بسراید... با دستان پر شور، همهمه ای بر می انگیزد و سکوتی را چاشنی هر بار از جا برخاستنش می سازد... و زمان ... و زمان که بر گزند زمانه می وزد ...
انگار چرخش فصل را راهبری کند و نغمه های پائیزی اش را بسراید... با دستان پر شور، همهمه ای بر می انگیزد و سکوتی را چاشنی هر بار از جا برخاستنش می سازد... و زمان ... و زمان که بر گزند زمانه می وزد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر