سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۹

امروز

بچه های شرکت می گفتن خاله هما که نیست "آقای مهندس" خیلی بد اخلاق می شه. خاله هما دیشب رفت تهران. من امروز زیاد حرف نزدم. اطاق رو جارو پارو کردم. جای میزای کار رو عوض کردم. یه چیزایی نوشتم، یه چیزایی خوندم، ورزش کردم ... غذا پختم و خلاصه خیلی مواظب بودم، اون عمو احمدی که بعضی ها می گن نباشم ...ولی راستیتش رو بخواین، عمو احمد بدون خاله هما موجودیت درست و درمونی نداره ... کاریش نمی شه کرد...
می دونین؟ یک دوست قدیمی مون که سال ها از نزدیک با ما زندگی می کرد می گفت : شماها یک روح در دو بدن هستین

۱ نظر:

پانته آ گفت...

آخی خاله هما تهرانن؟ کاش بشه ببینمشون.
شما کی میاین؟