امروز رفته بودم دیدن سهند - یکی از دوستان جوان فیلم سازم. با هم رفتیم تو جنگل کنار خونه شون کلی قدم زدیم و گپ زدیم و عکس گرفتیم و بعد برگشتیم خونه و پلو با لازانیا خوردیم که ظاهرا سهم من از جشن خانوادگی تولد دیشبش بود.
یکی از بحث هامون طبق معمول در باره فیلم و این بار درباره ی تدوین بود. از اولین فیلم قطاری که شاگرد ادیسون به صورت اتفاقی با زندگی یک خانمی تو هم کات کرده ... و پیشینه ی تدوین سینمایی در ادبیات قدیم مانند شاهنامه و غزلیات شمس و غیره ... و اینکه چگونه تدوین می تونه به فیلم سبک و سیاق و حس خاصی ببخشه ... اما آخر همه حرف ها، سهند نکته ای رو گفت که من رو با دنیای تازه ای آشنا کرد. او می گفت:
خلاقانه ترین و سیال ترین نوع تدوین رو باید در تدوینی جست که ذهن ما در تخیل ها و یادآوری خاطره هامون بکار می بنده... و این بزرگ ترین منبع الهام برای این کاره
یکی از بحث هامون طبق معمول در باره فیلم و این بار درباره ی تدوین بود. از اولین فیلم قطاری که شاگرد ادیسون به صورت اتفاقی با زندگی یک خانمی تو هم کات کرده ... و پیشینه ی تدوین سینمایی در ادبیات قدیم مانند شاهنامه و غزلیات شمس و غیره ... و اینکه چگونه تدوین می تونه به فیلم سبک و سیاق و حس خاصی ببخشه ... اما آخر همه حرف ها، سهند نکته ای رو گفت که من رو با دنیای تازه ای آشنا کرد. او می گفت:
خلاقانه ترین و سیال ترین نوع تدوین رو باید در تدوینی جست که ذهن ما در تخیل ها و یادآوری خاطره هامون بکار می بنده... و این بزرگ ترین منبع الهام برای این کاره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر