چند وقت پیش رفته بودم خونه ی یکی از دوستان مهمونی. میون صحبت ها متوجه شدم که اونا به شکار علاقمند شده اند و رفته اند شمال اونتاریو شکار. تعریف هاشون جالب بود. اولا کلی کلاس رفته بودن و مدارکی رو اخذ کرده بودند تا اجازه داشته باشند شکار کنند. بعد شانسشون زده بود و قرعه ی شکار یکی از دوخرس سالانه به نامشون در اومده بود.
فکرش رو بکن بعد رفته بودن به منطقه ... اونجا محلی هایی هست که با طعمه گذاشتن و نصب دوربین های مخفی، رفت و آمد حیوانات تحت کنترل قرارگرفته و بعد محلی برای نشستن بالای درخت درست در تیررس هدف تعبیه شده و اونو برای یک شکار به علاقمندان اجاره می دن. اونا هم رفته بودند اون بالا و بعد یک خرس سیاه رو زده بودند و اورده بودند خونه ... کلی صحبت کردیم و من بعد که برگشتم تا امروز همش فکر می کردم نکته ی جذاب اون کار چی می تونه باشه؟
می دونین؟ انگار یه جوری با روحیه ی من نمی خوند...
امروز یک فیلم مستند رو تقریبا با همین جزئیات دیدم. یک فیلم بردار برای گرفتن تصویر از یک ببر و حد اکثر یکی دو دقیقه فیلمبرداری، چندین روز بالای یک درخت تو برف منتظر نشسته بود و لحظه شماری می کرد .. بعد اون حیوان زیبا آمد و نمایش داد و رفت ...
کاش شما هم چهره ی اون فیلمبردار رو بعد از انجام کارش می دیدین
واقعا دیدنی بود ... واقعا دیدنی
فکرش رو بکن بعد رفته بودن به منطقه ... اونجا محلی هایی هست که با طعمه گذاشتن و نصب دوربین های مخفی، رفت و آمد حیوانات تحت کنترل قرارگرفته و بعد محلی برای نشستن بالای درخت درست در تیررس هدف تعبیه شده و اونو برای یک شکار به علاقمندان اجاره می دن. اونا هم رفته بودند اون بالا و بعد یک خرس سیاه رو زده بودند و اورده بودند خونه ... کلی صحبت کردیم و من بعد که برگشتم تا امروز همش فکر می کردم نکته ی جذاب اون کار چی می تونه باشه؟
می دونین؟ انگار یه جوری با روحیه ی من نمی خوند...
امروز یک فیلم مستند رو تقریبا با همین جزئیات دیدم. یک فیلم بردار برای گرفتن تصویر از یک ببر و حد اکثر یکی دو دقیقه فیلمبرداری، چندین روز بالای یک درخت تو برف منتظر نشسته بود و لحظه شماری می کرد .. بعد اون حیوان زیبا آمد و نمایش داد و رفت ...
کاش شما هم چهره ی اون فیلمبردار رو بعد از انجام کارش می دیدین
واقعا دیدنی بود ... واقعا دیدنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر