از پریروز اومدم بیمارستان. یه دو روزی تو اورژانس بودم و امروز اومدم شش طبقه بالا تر. بهم یک اطاق دادند با یک پنجره ی پاییزی قشنگ بر فراز شهر. چیزی نیست. یک کم قلبم مشکل پیدا کرده که ظاهرا قراره ببینند چی شه...اینجا تحت نظرم و نگرانی ای نباید باشه، فوق فوقش... رگ آوازیک پرنده ی زیبا را به قلبم پیوند می زنند... ها ها ها
امروز سحر کامپیوترم رو اورد بیمارستان و منم گفتم بهترین کار اینه که وبلاگ رو بیندازم... حالا تو بیمارستانه؟ خوب باشه! من بعضی از بهترین مقالات و شعر هامو تو بیمارستان نوشتم.
خوب دیگه...
یک پرستار داشتم اون پائین که خیلی بداخلاق و زیادی جدی بود. هر چی ازش می خواستم یا می پرسیدم با یک خشونت عجیبی جواب می داد. یعنی می دونی؟ کارش خیلی خوب نبود و با این نوع رفتار انگار یک سیستم دفاعی برای خودش درست کرده بود. سحر که اومد شروع کرد باهاش حال و احوال پرسی و از سختی کارشون حرف زد و... خلاصه قیافه ی این رفیقمون باز شد. وبعد اینقدر مهربون شد که باور کردنی نبود. تا این بالا که منو همراهی می کرد (که مثلا اگه قلبم مشکلی پیدا کرد به دادم برسه) کلی به قول شمالی ها کل گپ زدیم و با آرزوی سلامتی ای از ته قلب از ما جدا شد
به سحر گفتم بابا ما یک شعری داریم از مولوی که باید برات بخونم و بعد از توضیح دادن لغت های سختش خوندم:
از محبت خارها گل می شود
از محبت تاک (انگور) ها مل (شراب) می شود...
امروز سحر کامپیوترم رو اورد بیمارستان و منم گفتم بهترین کار اینه که وبلاگ رو بیندازم... حالا تو بیمارستانه؟ خوب باشه! من بعضی از بهترین مقالات و شعر هامو تو بیمارستان نوشتم.
خوب دیگه...
یک پرستار داشتم اون پائین که خیلی بداخلاق و زیادی جدی بود. هر چی ازش می خواستم یا می پرسیدم با یک خشونت عجیبی جواب می داد. یعنی می دونی؟ کارش خیلی خوب نبود و با این نوع رفتار انگار یک سیستم دفاعی برای خودش درست کرده بود. سحر که اومد شروع کرد باهاش حال و احوال پرسی و از سختی کارشون حرف زد و... خلاصه قیافه ی این رفیقمون باز شد. وبعد اینقدر مهربون شد که باور کردنی نبود. تا این بالا که منو همراهی می کرد (که مثلا اگه قلبم مشکلی پیدا کرد به دادم برسه) کلی به قول شمالی ها کل گپ زدیم و با آرزوی سلامتی ای از ته قلب از ما جدا شد
به سحر گفتم بابا ما یک شعری داریم از مولوی که باید برات بخونم و بعد از توضیح دادن لغت های سختش خوندم:
از محبت خارها گل می شود
از محبت تاک (انگور) ها مل (شراب) می شود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر