جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹

جرم خانوادگی

تو زندان که بودیم یه همبند بسیار درشت هیکل و بدقیافه داشتیم که به جرم کشتن همسرش دستگیر شده بود. او از افسران سیاسی ایدئولوژیک ژاندارمری یک جایی تو سیستان بود که به زنش در سن ۵۵ سالگی بدون هیچ استنادی مشکوک شده بود و اون رو به قتل رسونده بود. تو زندان هم وضع بدی نداشت. مسئول آموزش قران تو حسینه بود. براش پول مناسبی می رسید و دائم مشغول خوردن بود. اما گاهی هم قاطی می کرد و با خودش بلند بلند حرف می زد.
با بقیه که صحبت می کرد خیلی از اینکه گرفته بودند و اوورده بودندش زندان اظهار تعجب می کرد. می گفت:
آخه نمی دونم برا چی ما رو کردن زندان. ما زن خودمون رو کشتیم، زن مردم رو که نکشتیم ...
یک روز اومده بودن به اصطلاح بازرسی از زندان. دور می گشتن و جرم ها و مشکلات را می پرسیدن. به اون رسیدن و ازش پرسیدن جرمت چیه. انگار که خوشش نیومده باشه گفت:
جرم ما خانوادگی یه

هیچ نظری موجود نیست: