تو بازاریابی - یعنی تو بخش طرحی محصول - یک روش جالبی بکار گرفته می شه به نام آزمون پنل. هر محصول جدیدی باید به آزمون پنل گذاشته بشه. این آزمون روش ها و شیوه های پیچیده و دقیقی داره، اما اگر بخواهیم خیلی اون رو ساده کنیم، اینجوری می شه
آزمون پنل: آزمون مصرف کنترل شدهٔ محصول جدید توسط گروهی از افراد انتخاب شده بعنوان نمونه ای از مصرف کنندگان عمومی کالا در بازار است.
این آزمون در بسیاری از صنایع و ازجمله سینما و تلویزیون نیز عینا بکار می ره و محصول قبل از ارائه با توجه به واکنش و نظرات مصرف کنندگان اصلاح می شه.
من از مدت ها قبل متوجه شدم که می شه همین روش رو در مورد کارهای هنری و فرهنگی هم تا حد زیادی بکار گرفت.
یادم میاد اولین بار که در زندان کار مطالعهٔ شعر و سپس شاعری را شروع کردم، چند نفری را داشتم که شعرهام رو می خواندند و نظر می دادن. من از اون ها می خواستم بلافاصله آنچه را از ایماژ به ایماژ شعر در ذهنشان می نشست برام بگن و بدین طریق چک می کردم که ایماژهای شعرم کار می کنه یا نه. گاه پیچیده ترین ایماژهای آبسترهٔ شعر کار می کرد و گاه ساده ترین آن ها مخاطب را با معماهایی آزار دهنده روبرو می ساخت. شاید بد نیست بگویم که برخی از خوانندگان شعرهایم زندانیان عادی بسیار کم سواد بودند و من از آن ها بسیار بسیار آموختم و شعرم را مدیون آن ها می دانم.
بهترین نوشته های من محصول همین شیوهٔ کار است. آخرین باری که در بنیاد شهریاری سخنرانی داشتم. متن سخنرانیم را چیزی حدود ده نفر نظر داده و یا اصلاح کرده بودند. همین امر باعث شد که یکی از پیچیده ترین و بحث برانگیز ترین کارها یعنی «منطق فازی و پیچیدگی های اجتماعی» تا حد زیادی قابل درک برای مخاطبانم شده باشد. این وبلاگ نویسی را هم اگر مخاطبانش نظر ندهند و مرا اصلاح نکنند، دق می کنم.
امروز وبلاگ کسی را می خواندم که هر چه فکر کردم این حرف ها و خاطرات یکجانبه و پرت و پلا را برای چه کسی می نویسد، دستگیرم نشد. فکر کردم احتمالا برایش هیچ مهم نیست برای چه می نویسد... یک عده «روشنفکر» تر خیلی راحت می گویند خودم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر