چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

به می پرستی ...

به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

پریروز با یک عزیزی درباره وبلاگ نویسی صحبت می کردیم. او می گفت تو شجاعت زیادی داری که اینطوری راحت همه چی رو می نویسی...
برای من این بحث تازه ای نیست. خیلی درباره اش فکر کرده ام... می دونم هم چه مخاطراتی داره (تجربه هایی دارم) ولی برای این کار یک ضرورتی احساس می کنم و یه هدفی دارم .
می دونین؟ ما از خیلی از آدم سیاسی ها، شاعرها، نویسنده ها و هنرمندا و غیره مون تصویری خارج از قاب کارهاشون نداریم و اون کارهای جدا شده از بستر واقعی زندگی، اونا رو خیلی بزرگ و اعجاب انگیز و لذا دست نیافتی و تافتهٔ جدابافته می کنه. در حالی که اینطوری نیست اصلا...
یک وبلاگ صمیمانه از یک آدم می تونه بخش مهمی از ضعف ها و توانمندی ها و کارها و ... خلاصه زندگی شو پیش چشم آدم بذاره و باعث بشه آدم به انتخاب خودش و به شکلی واقعبینانه از کارهاش تاثیر بگیره و به جای دنباله روی از اون، روی دوش اون بایسته ... آره روی دوشش...
می دونین؟ من از دوران بچگی عاشق اینم که یکی آدم رو قلمدوش بگیره و به گردش ببره

هیچ نظری موجود نیست: